- باز ماندن
- عقب ماندن عقب افتادن واپس افتادن، از کار ماندن و بهدف نرسیدن خسته شدن، بجا گذاشتن بجا ماندن
معنی باز ماندن - جستجوی لغت در جدول جو
- باز ماندن ((دَ))
- واماندن، پس افتادن، به جا ماندن
- باز ماندن
- به جا ماندن، باقی ماندن
عقب ماندن، واپس ماندن
از کار ماندن، به مقصود نرسیدن
خسته شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عقب ماندن عقب افتادن واپس افتادن، از کار ماندن و بهدف نرسیدن خسته شدن، بجا گذاشتن بجا ماندن
عقب مانده، عقب افتاده، از کار مانده، خسته، بجا مانده، پس مانده، خویشاوند کسی که پس از مرگ وی از و میراث برد، جمع بازماندگان
باقیماندن، بیادگار ماندن
وا پس افتادن، باز ماندن بجا ماندن باز ماندن، ثابت ماندن بر قرار ماندن، در عقب ماندن پس ماندن
فتنه را خاموش کردن
عقب مانده، عقب افتاده، از کار مانده، خسته، بجا مانده، پس مانده، خویشاوند کسی که پس از مرگ وی از و میراث برد، جمع بازماندگان
مصادف شدن
به جا ماندن، بازماندن، پایدار ماندن، برقرار ماندن
خواندن، دوباره خواندن، قرائت کردن
فراخواندن، احضار کردن
بازگرداندن
مطابق بودن
فراخواندن، احضار کردن
بازگرداندن
مطابق بودن
ناتوان شدن، درماندن، کنایه از خسته شدن، به ستوه آمدن، عاجز شدن
ناتوان ماندن درمانده شدن
نشاندن، وادار به نشستن کردن
فرو نشاندن، خاموش کردن فتنه یا آتش
فرو نشاندن، خاموش کردن فتنه یا آتش
باقی مانده، باقی
پس دادن
به جا مانده مثلاً آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان، آنکه پس از مرگ کسی باقی می ماند، خویشاوندان فرد درگذشته، عقب افتاده، کنایه از بی نصیب، محروم
Survivor
выживший
Überlebender
виживший
ocalały
sobrevivente
sopravvissuto
sobreviviente
survivant
overlevende
ผู้รอดชีวิต
penyintas